جامعه، بزه، كيفر، هدف ، نوع و خصائص كيفرها(4)


 

نویسنده : دكتر رضا مظلومان




 

5-كيفرهاي جديد تا اوايل قرن نوزدهم
 

در نظامهايي كه تاكنون مورد بحث قرار گرفت همانطور كه اشاره شد هرگونه مسئوليت شخصي مجرم نفي شده بود و شخصيت بزهكار مطلقاً مورد توجه قرار نداشت . زيرا از يك سو عقيده برآن بود كه هرمجرمي بايد سركوب شود و به هر قيمتي كه شده نظم بهم خورده، ترميم گردد . به همين جهت مجازات به منظور برقراري نظم مختل شده بوسيله جرم ارتكابي انجام مي شد .
از سوي ديگر موضوع ارضاء حس انتقام و كينه جوئي و سزا دادن بتجاوز كار در ميان بود . به همين جهت مكافات بمنظور فرونشاندن خشم زيان ديده يا خانواده يا طايفه و قبيله او و زيان رساندن به متعرض و خطا كار صورت مي گرفت .
در نظام جديدي كه بوجود آمد به شخص مجرم نيز توجه شد .بدين معني كه حدود مجرميت بزهكار نيز تا حدودي مورد ارزيابي قرار گرفت و اندازه مسئوليتش درعمل خطاكارانه ارتكابي مورد توجه واقع شد تا بر مبناي آنها ، مجازات لازم درباره او اجرا گردد .
كيفرهاي جديد يانظامي كه از آن صحبت مي شود در حقيت هماني است كه از زمان قديم شروع شده وتا قرون وسطي و دوره هاي بسيار نزديك تا اوائل قرن نوزدهم ادامه داشته است و بقاياي آن حتي تا زمانهاي اخير نيز به چشم مي خورد .
درنظام جديد و نظامي كه بعد بوجود آمد انتقام شخصي مبدل به انتقام اجتماعي شد و وظيفه اي راكه شخص عهده دار بود اجتماع به عهده گرفت . كيفرهايي كه در اين دوره به مجرم تحميل ميگرديد خشونت آميزترين صورت ممكن را داشت .
ماكسول Maxwell مي نويسد كه برخي شكنجه هائي كه درباره مجرمان اعمال مي شد به مراتب شديدتر وبدتر از عقوبت هایي بود كه در قوانين رم قديم وجود داشت .
مرل و ويتو در همين زمينه مي نويسند كه صورت مجازاتها و شكنجه هاي تحميلي به افراد به حدي غير انساني و سبعانه بود كه انسان را بلرزه در ميآورد .
شارل معتقد است كه در بسياري از قوانين وحشيها و انسانهاي اوليه هيچگاه نميتوان افراطي را كه در شكنجه ها و عقوبتهاي سفا كانه اعمال شده به ملتهاي اروپائي تا پايان قرن هيجدهم وجود داشت مشاهده نمود . قانونگزاران اين دوره بينهايت بيرحم و سنگدل بودند ، كوري و سفاكي و قساوت قانون موسي هم به مراتب كمتر از قانون موياردوووگلان Muyart de vouglans بود . دراين دوره حتي بعلت يك دزدي ناچيزي كه توسط نوكر يا كلفتي صورت مي گرفت مجازات مرگ اعمال مي شد .
در همين مورد اتفاقاً ژرژپيكا G. Picca به موردي اشاره مي كند كه در سال 1772 در ليون رخ داد . در اين سال كلفتي بعلت دزديدن بيست و چهار عدد حوله و دستمال محكوم به مرگ شد و به قتل رسيد .

اين كيفرها را ميتوان به طريق ذيل خلاصه كرد :
 

الف - مرگ با شكنجه
 

قوانين جنائي اين دوره بسيار خشن و غير انساني و توام با قساوتي فوق العاده بود . بدين ترتيب كه عامل جرم مورد انواع واقسام عقوبتها قرار ميگرفت . مثلاً مجازات مرگ بصور گوناگون ، همراه با سفاكي و بيرحمي هرچه تمامتر انجام مي شد . بدينطريق كه محكومان به مرگ را بطور عادي از ميان بر نمي داشتند و به قتل نمي رساندند بلكه آنان را به فجيع ترين وضع ممكن مي سوزاندند ، زير چرخ مي گذاشتند ،صليب وار بدار مي كشيدند، شقه مي كردند ، تعداد كساني كه در اين دوره هاي بي رحمي و قساوت به قتل رسيدند فراوانند . يكي از قضات آلمان بنام كارپزو Carpazow افتخار مي كرد كه بيست هزار نفر را اعدام كرده است .

ب- شكنجه جسماني
 

مجازاتهاي جسماني نيز بنوبه خود بصورت وحشيگرانه اي اعمال مي گرديد. اينگونه كيفرهاي بيرحمانه كه لرزه ببدن بشرمتمدن امروز مي اندازد عبارت بود از :شكنجه در زير چرخ ، شلاق زدن ، دست و پا قطع كردن ، داغ كردن با آهن سرخ شده ، سوراخ كردن گلو با ميله داغ ، بريدن زبان ، جدا كردن انگشتان ، كشيدن زبان از زير گلو و قطع كردن آن ، بريدن گوش،اعمال شاقه و بالاخره شكنجه هاي مختلف ديگر .

ج – اعمال مجازات در ملاء عام
 

منظور از اجراي اينگونه شكنجه هاي وحشتناك ، بيشتر براي ايجاد ترس و دلهره در مردم بود . به همين جهت تنها بعقوبت دادن در زندانها اكتفا نمي شد بلكه غالباً مرتكبان جرم را به طناب مي بستند ، سوزن به بدنشان فرو مي كردند ،شانه هايشان را با آهنهاي داغ و سرخ شده مي سوزاندند ، مچ دستشان را قطع مي كردند و آنان را در ميدانهاي بزرگ مدتها به صليب مي كشيدند و بالاخره شقه مي كردند ، مي سوزاندند و بصور مختلف مي كشتند .

د- شرايط زندانها
 

زندان خود نيزيكي ديگر از طريق ديگر شكنجه بود زيرا در بدترين شرايط ممكن قرار داشت و زندانيان در سخت ترين وضع بمانند حيوانات زندگي مي كردند .
زندان در اين دوره بصورت سردابهاي وحشتناك و تنگ و تاريك و غارها و دخمه هايي بودكه حيوانات هم قادر به ادامه زندگي در آنهانبودند .نور ، هوا، بهداشت ، هيچ چيز وجود نداشت . بارها زندانياني كه آزاد مي شدند نورديدگان خود را در برخورد با هواي آزاد و روشن از دست مي دادند زيرا در تمام مدت تحمل زندان در تاريكي محض زندگي مي كردند .

ه – علت اين همه شكنجه چه بود ؟
 

اگر علت اينهمه رفتارهاي ناانساني و وحشيگريهاي وحشتناك و قساوتها و بيرحميها جستجو شود بنظر طرفداران اين كيفرهاي سنگين و مدهش بر ميخوريم كه معتقد بودند كه شدت مجازات و تحميل مكافاتهاي خشونت آميز باعث مي شود تا افرادي كه قصد ارتكاب جرمي را دارند و مايلند خود را آلوده اعمال ضد اجتماعي نمايند ،به عواقب منحوس دهشتناك آن بينديشند و متوجه باشند كه در صورت آلودگي ، چه آينده نكبت باري در انتظارشان مي باشد .
با توجه به اين امر محققاً كمتر كسي مرتكب جرم مي شود و كوششها مصروف احتراز از دست زدن باعمال ضد اجتماعي مي گردد .
بنابراين چنين مجازاتهايي نتايج بسيار مفيدي در بردارد . لووي برول مي نويسد: اين سنخ فكر طرفداران مجازاتها محققاً بر استباه بود زيرا شدت و خشونت مجازاتها هرگز نتوانسته است جلوي وقوع جرائم را سد كند و مانع ارتكاب جرم افراد گردد .
ووئن ولئوته نيز با توجه به مجازاتهاي تحميلي اين دوره و رفتارهاي خشني كه در قبال مجرمان وجود داشت مي نويسد كه آيا واقعاً ميتوان ادعا كرد كه اين اعمال نادرست ، خود وسيله اي براي ايجاد حالت سبعيت در بزهكاران نبوده است ؟
منبع: www.lawnet.ir